Monday, December 17, 2007

جوک قزوینی

پليس بين الملل اعلام كرد نشون مخصوص ميتي كمان توسط قزويني ها سرقت شده ... مواظب باشيد احترام نگذاريد

جسد صدام
* سازمان ملل جسد صدام را برای عذاب بیشتر در بین شهدای قزوین دفن کرد
دو رکعت نماز
* قزوینیه میره نماز جماعت زودتر از بقیه از سجده بلند میشه چشمشو که باز می کنه میگه خدایا برای دو رکعت نماز این همه پاداش!!
بزرگترین سد دنیا
* از قزوینی می پرسندبزرگترین سد دنیا چیه میگه: شلوار لی
دعای بدرقه
* دعای بدرقه ی قزوینی ها:خودم پشتت خدا پناهت .
صاحب شركت نوكیا
* میدونستی صاحب شركت نوكیا یه قزوینیه ....ندیدی وقتی گوشیتو روشن میكنی یه نفر دست یه بچه رو میگیره
برف
* یك بنده خدایی اوضاع مزاجیش خراب بوده، هرچی هم دوا درمون میكرده افاقه نمیكرده، خلاصه آخر میره پیش یكی ازین دكترهای گیاهیِ مدرن(!) دكتره هم بهش میگه: ببین عزیز جان، علاج تو اینه كه یك مدت مقعدت رو بگذاری تو برف! از قضا این بنده خدا فردای اون روز یك سفر كاری داشته به قروین و خلاصه تو راه هی تو این فكر بوده كه حالا این وقت سال، برف از كدوم گوری گیر بیارم كه به ماتحتم بمالم(؟!) كه از بخت مساعد، اون شب برف مفصلی تو قزوین میباره. خلاصه قهرمانِ جك ما(!) هم خوشحال و خندان نصفه شب از هتل میاد بیرون و یك نگاه اینور اونور میندازه و میكشه پایین و ماتحت مبارك رو میگذاره تو برف. بعد یك مدت، باخودش میگه حالا كه اینجا برف زیاده بگذار یك بار دیگه بزنم كه دیگه 100% جواب بده. پا میشه، نیم متر اونورتر دوباره ماتحت رو میگذاره زمین. خلاصه محض اطمینان تا نزدیكای صبح همینجور نیم متر -نیم متر ...ون مبارک رو میزنه تو برفا و بعد هم خوشحال و خندان برمیگرده هتل. فردا صبح پا میشه میبینه همه قزوین سیاه پوشیدن و پرچم سیاه از خونه‌ها آویزون كردن و ملت تو خیابون دارن گریه میكنن! از یكی دو نفر میپرسه كه جریان چیه، منتها ملت از شدت بغض و گریه نمیتونستن جوابشو بدن. خلاصه آخر خِرِ یكی رو میگیره، میگه: آقا جون بچه‌هات چی شده؟ یارو با بغض میگه: بالام جان... دیشب وقتی ما خواب بودیم یك گله کان از شهر رد شده هیچ كس نفهمیده!!!
ای بی دین و ایمون
* قزوینیه یك ...ون اساسی بلند كرده بوده و داشته واسه خودش خوش و خرم تو خیابون میرفته كه یهو یك قزوینی نااهل دیگه ...ون رو ازش بلند میكنه. قزوینیه خیلی شاكی میشه، داد میزنه: ای بی‌مروت.. ای بی دین و ایمون.. آخه اون ...ونی كه تو می...نی حلاله؟!!!
آقای ایمنی
* قزوینیه كله سحر از خونه میزنه بیرون دنبال یك چاقال اساسی، آخر شب خسته و كوفته دست از پا درازتر برمیگرده خونه. هنوز از راه نرسیده، یه راست میره شیر گاز رو تا ته باز میكنه، میشینه جلوش. همین موقع رفیقش میاد تو اتاق، وضعیت اینو كه میبینه خیلی ناراحت میشه، میگه: بالام جان، حالا دنیا كه به آخر نرسیده.. امشب كان پیدا نشد، فردا خدا بزرگه! آدم كه نباید زود به فكر خودكشی بیافته!! قزوینیه میگه: خودكشی چیه بالام جان، منتظرم آقای ایمنی بیاد!!!
خوب ستاره‌ها رو نگاه كن
* قزوینیه زن میگیره، شب اول كلی مرام میگذاره و تریپ "لاو"(!) خانوم رو میبره بالاپشتبون و از همون درِ جلو مشغول میشه. زنه هم كلی حال كرده بوده، هی میگفته: چه ماه زیبایی، عجب ستاره‌هایی..! قزوینیه میگه: بالام جان خوب ستاره‌ها رو نگاه كن كه از فردا شب باید گلهای قالی رو بشمری!!!
كمك
* قزوینیه دم غروب می افته دنبال یك پسر ترگل برگل... پسره هم تا میفهمه قزوینیه دنبالشه، سرعتشو زیاد میكنه و میپیچه تو كوچه‌-پس‌كوچه. خلاصه ازین كوچه به اون كوچه.. تا آخر تو یك كوچه بن‌بست گیر میافته. وقتی میبینه گیر افتاده و قزوینیه هم داره با لبخندی بر لب میاد جلو، دهنشو وا میكنه، با همة وجود داد میزنه: كـــمـــــك!! قزوینیه میگه: بالام جان بیخود شلوغ نكن، اینجا اگه كسی هم بیاد كمك، میاد كمك من!!!
قیمت دلار
* تو قزوین دلار دو جور قیمت داره: یكی دلارایه كه دست مردمه و قیمتش بالاتره، یكی هم دلاراییه كه افتاده رو زمین!!
محرم و صفر
* یه قزوینیه میره آفریقا و یه بچه سیاه پوست ورمی‌داره با خودش میاره . بهش میگن این رو واسه چی آوردی؟ میگه اگه خدا قبول کنه واسه محرم و صفر آوردمش
کودک درون
* قزوینیه میره پیش روانشناس میگه آقای دکتر این کودک درون که میگن کجاست؟
گذاشتم تو راه تگری بشه
* تو پلیس راه اتوبان قزوین یه کامیون رو نگه میدارن.میبینن شیشه سمت راننده بازه یه ...ونم ازش بیرونه!! خلاصه میرن جلو به راننده میگن که: مرتیکه فلان فلان شده.این چه وضع افتضاحیه!!! قزوینیه با تعجب میگه: کدام وضع بالام جان؟! مامورا شاکی میشن میگن خودتو به نفهمی نزن.این چیه از شیشه اومده بیرون؟!! قزوینیه میگه: شما هم منو ترسوندین! بالام جان این کان بچست!! گذاشتم تو راه تگری بشه بره قزوین بزنم تو رگ
پیرمرد
* یکروز یه قزوینی یه پیرمرد رو میبره مهدکودک و میگه : لطفا این پیرمرد رو برام خرد کنید
مهمترین عضو بدن
* به قزوینیه گفتند با نمونه جمله بساز ، اونم گفت : مهمترین عضو بدن ، کونمونه
دکتر خسته شدم
* زنه یه قزوینی میره پیش دکتر و میگه اقای دکتر خسته شدم ..شوهرم همیشه از عقب منو می...نه دکتره میگه : این دفعه بگو حامله هستم و از عقب نمیشه شب زنه به قزوینیه میگه : از عقب نمیشه .. حامله ام قزوینی هم میگه خب از جلو می...نم بعد از نیم ساعت قزوینیه شاکی میگه بالام جان ... پس ...ون این بچه کو؟؟؟
شباهت قزوینیا با دکتر اطفال
* شباهت قزوینیا با دکتر اطفال: هر دو تاشون بچه ها رو خوب میکنن
انگشتر
* یه روز یه انگشتر میره قزوین برگشتنی النگو میشه
امام جمعه قزوین
* امام جمعه قزوین فتوا داده از این به بعد در نماز جمعه سجده 14 عدد و ركوع 18عدد باشد.
بسیج قزوین
* اگر نماز گزار بداند كه چقدر از رحمت الهی او را فرا گرفته هرگز سر از سجده بر نمی دارد . ( بسیج قزوین)
بابا برقی
* قزوینیه هیچ كس گیرش نمیاد همه ی چراغ های خونه رو روشن میذاره تا بابا برقی بیاد
كنكور در قزوین
* به گزارش بی.بی.سی هنوز بعد از سه هفته كنكور در قزوین ادامه دارد.زیرا داوطلبین هنوز جرات نكرده اند سوالات را بردارند
کان
* یک قزوینیه به دوستش میگه بابات چیکارست میگه بابام دوکان داره میگه خوش به حالت بابای من یک کان داره.
حرف نداره
• از یک قزوینی میپرسن ...ون چند حرف داره میگه ...ون حرف نداره.
برره
* به قزوینیه می گن می خواهی زن از کجا بگیری میگه: از برره می گن چرا؟ میگه:"چون هرکی زن میگیره از اونجا پیش برادر زنش میخوابه!!!"
بعد از سه سال حق نداریم بچه دار شیم؟
* قزوینیه زن میگیره، شب عروسی برادره زنه بهش میگن: ببین آبجی! اگه این یه شب به تو گفت برگرد، بیا به داشت بگو تا دهنش رو سرویس كنم! زنه هم میگه باشه و میره سرِ خونه زندگیش. بعد از سه سال، یك روز زنه شاكی میاد پیش برادراش میگه: آقا داداش،‌ این بی‌غیرت دیشب به من گفت برگردم! یارو برادره خیلی شاكی میشه، قمه به دست میاد سراغ قزوینیه، میگه: مرتیكه بی ناموس! حالا به آبجی ما میگی برگرده؟! قزوینیه میگه: بالام‌جان یعنی ما بعد از سه سال حق نداریم بچه دار شیم؟!!!
قزوینیه خیلی بچه باز بوده
* قزوینیه خیلی بچه باز بوده، فك و فامیل میگن زنش بدیم بلكن درست شه. خلاصه براش یك زنه خوشگل می گیرند. شب اول كه میره با خانوم تو حجله، وقتی لباساشون رو در میارند، ‌یهو قزوینیه همین جور خشكش می زنه. زنه می پرسه: چی شده؟ حالت خوبه؟ قزوینیه سرشو تكون میده، میگه: بالام جان! این ...ونی كه تو داری، داداشت دیگه چه ...ونی باید داشته باشه!!
براش اِف‌اِف هم گذاشتی؟
* بچه خوشگله موبایل بسته بوده كمرش، قزوینیه میبینه، میگه: واااای! ببم جان براش اِف‌اِف هم گذاشتی؟!!
صف رو چرا بهم میزنید
* قزوینیه تو صف نون بوده ، یه پسر خوشگل هم جلوش واستاده بوده. یه دفعه شاطره میاد بیرون، میگه: نون تموم شد! ملت هم میرن دنبال كار و زندگیشون و صف به هم میخوره. قزوینیه شاكی میشه، داد می زنه:‌ نون تموم شد كه شد! صف رو چرا بهم میزنید!!!
تو ما رو هم كشتی
* یه بابایی چِكِش تو قزوین برمی گرده میفته زندون، با خودش میگه الان اینا ترتیب ما رو میدن، بگذار یكم خالی ببندیم،‌ بلكن بترسند. شروع می كنه میگه: آره من دو نفر رو خفه كردم، تو یك درگیری سه تا پلیس كشتم، شیش تا بی معرفت رو تو یك شب كاردی كردم، همین دیروز هم یك نالوطی رو با ساطور كشتم! یارو قزوینیه بهش میگه: ‌بالام جان تو ما رو هم كشتی!!!
مگه ما خودمون بچه نبودیم
* یارو قزوینیه با پسرش مشغول بوده، پسرش هی جیغ و داد میكرده كه: آاای! بابا نكن! اااوووخ! درد میگیره! قزوینیه شاكی میشه،‌ میگه: خفه شو پدرسگ! مگه ما خودمون بچه نبودیم!!!
خورده‌كاری
* قزوینیه كنار دریا واستاده بوده، ‌می‌بینه یك بچهه داره پشتشو می‌خارونه. میگه: ‌بالام‌جان، خورده‌كاری هم قبول می‌كنیم ها!!
بیمه
*
قزوینیه میاد تهران بواسیرشو عمل میكنه، بعد میره شركت بیمه كه پولشو بگیره، اونجا بهش میگن چون شما تو قزوین بیمه هستید، باید برید همونجا پولتون رو بگیرید. خلاصه قزوینیه هم برمیگرده قزوین، میره شركت بیمه میگه: بالام جان من تهران عمل جراحی داشتم، گفتن بیام اینجا پولمو بگیرم. مسوول اونجا ازش میپرسه: شما كجاتون رو عمل كردین؟ قزوینیه میگه: بواسیرم رو. یارو میگه: اِهكی! بالام جان بیمه كه پول عمل زیبایی رو نمیده!!!
سوراخ لایه ازون
* قزوینیا یك ماهواره میفرستن فضا كه دنبال سوراخ لایه ازون بگرده!!!
دست كردم تو جیبم دیدم 50 تومن بیشتر ندارم
* قزوینیه یه بچه خشگل بلند كرده بوده، پای معامله كه میرسن قزوینه میگه: ببین بالام جان، اگه بزاری توش بزارم 50 تومن بت میدم اگر هم بزاری لاش بزارم 100 تومن بت میدم. بچهه هم پیش خودش میگه: عجب نرخ خوبیه! بزار یه لاپا بهش بدیم 100 تومن كاسب بشیم. خلاصه تا وارد عمل میشن قزوینیه امونش نمیده و تا دسته می..نه تو ماتحت بچه مردم! پسره هم بدبخت با هزار مكافات خودشو میكشه بالا میگه: خوار...سده مگه قرار نبود لا پام بذاری؟! پس چرا ...ردی توش؟! قزوینیه میگه: بالام جان به جون تو دست كردم تو جیبم دیدم 50 تومن بیشتر ندارم!!!
انتخابات مجلس
* تو قزوین داشتن درمورد انتخابات مجلس گزارش تهیه میكردن، یارو گزارشگره از یك پیر مردِ بازاری میپرسه: به نظر شما با صلاحیت‌ترین كاندید این دوره كیه؟ حاج آقا میگه: بالام جان این روزا هر علف بچه‌ای مدعیه كه كان دیده، ولی الله وكیلی هیشكی تو كل قزوین قدر این حسین آقا آمپول زن كان ندیده!!!
اصغر؟ بابا تویی؟
* قزوینیه بدجوری حشری شده بوده، میره وامیسته سركوچشون،‌ اولین بچه ای كه داشته رد میشده رو میكشه كنار، ‌شروع میكنه به كار خیر. بچه هم شروع می كنه به گریه و جیغ و داد. قزوینیه با خودش میگه: بگذار یكم باهاش حرف بزنیم،‌ سرش گرم شه، ‌صداش بخوابه. بر می گرده به بچهه میگه: بالام جان شما تو كدوم كوچه می شینید؟ بچه همینجور كه داشته گریه می كرده،‌ میگه: ...اِهه! ‌ تو همین كوچه ...اِهه!. . قزوینیه میگه:‌ بالام جان،‌ پلاك خونتون چنده؟ میگه: اِهه ..اِهه..پونزده.. قزوینیه میگه: اِ؟ بالام جان، كدوم طبقه؟ بچهه میگه: ..اِهه.. طبقه سوم. قزوینیه با تعجب میگه: اصغر؟ بابا تویی؟!! چرا مدرسه نرفتی؟!!!
نقطه
* یه نقطه میره قزوین وقتی برمیگرده میشه صفر!!!
زیبا سازی
* به دستور شهرداری قزوین در راستای زیبا سازی شهر از این به بعد زنگ منازل روی زمین نصب می شود
می دونی قزوینیا چطوری شام می دن؟
* می دونی قزوینیا چطوری شام می دن؟ صندلی میزارن منتها سفره را روی زمین پهن می کنند!!!
خسرو و فرهاد
* قزوينيه 7 جلد مثنوي مي نويسه اسمشو مي گذاره خسرو و فرهاد...
برق گرفتگی
* تو قزوین صف نون ایستاده بودند، سیم برق می افته روی نفر اول همه صف رو برق میگیره

عروسی
* قزوینیه عروسی میكنه رو كارت عروسی میزنه آوردن یچه الزامیاست
سازمان سنجش
* سازمان سنجش اعلام می كند كه هیچ قزوینی حق ندارد پشت كنكور بماند
جایزه تبرک
* جایزه تبرک در قزوین یک سال استفاده مجانی از حمید!!!
کمک
* قزوینی یه بچه ای راتوی بمبست گیر می اندازه . بچه که می بینه راه فرار نداره شروع میکنه به داد زدن و کمک خواستن. قزوینی یه میگه : اگه بیان ، می آن کمک من. نه کمک تو!!!
تصادف
* قزوینی با ماشینی تصادف کرد و وقتی از ماشین پیاده شد شروع به وارسی پشت ماشین کرد. از او پرسیدند: بابا تو از جلو به یه ماشین زدی آنوقت پشت ماشینو وارسی می کنی ؟ قزوینی گفت: آخه میگن وقتی پیکان تصادف میکنه 100000تومن از کونش می افته!!!
پیکان بهتر است یا بنز ؟
* از قزوینی پرسیدند: پیکان بهتر است یا بنز ؟ قزوینی با قاطعیت گفت : پیکان از او پرسیدند : چرا ؟ گفت : آخه پیکان آخرش ( کان ) دارد ولی بنز که آخرش (کان) ندارد!!!
جوایز قرعه‌كشی بانك صادراته
* یك بابایی میره قزوین، میبینه ورودی شهر یك بچه آویزون كردن! یكم میره جلوتر، میبینه بالای میدون اصلی شهر هم سه تا دیگه بچه آویزونه! خلاصه اساساً كف میكنه، از یكی میپرسه: جریان این بچه‌ها چیه؟ قزوینیه میگه: بَبَم جان، اینا جوایز قرعه‌كشی بانك صادراته!!!
قزوینیه میمیره
* قزوینیه میمیره. تا چند هفته بعد مرگش، زنش هر روز میرفته سر قبرش و در حین گریه و زاری هی ماتحت مباركش رو میمالونده به قبر یارو! ملت بهش میگن: بابا این چه كاریه میكنی؟! قباحت داره! زنه میزنه زیر گریه، میگه: خدا بیامرزدش، همیشه میگفت: بالام‌جان این كان مرده رو زنده می كنه!!!
جرج بوش
* یه روز جرج بوش رو دعوت می كنن قزوین كه سخنرانی كنه ... همه قزوینیها میان تو خیابون كه استقبالش كنن شعار میدادند كه ... دسته گل محمدی بچگی هات می آمدی
آماده شو
* قزوینیه مریض میشه میره دكتر.دكتره براش آمپول تجویز میكنه.قزوینیه با خودش فكر میكنه كه آمپولرو بره كجا بزنه كه كاری دستش ندن.خلاصه كل قزوینو زیرو رو میكنه تا بالاخره یه تزریقاتی پیدا میكنه كه آمپول زنش یه پیر مرده بوده.میره و با خیال راحت میخوابه رو تخت كه آمپول بزنه میبینه كه پیرمرده آب مقطرو باز میكنه و با آمپول قاطی میكنه یه دفعه محتویاتو میخوره و به قزوینیه میگه آماده شو
بالام جان، مام همشهری هستیم
* قزوینیه داشته از میدون انقلاب رد میشده، می‌بینه از پنجره طبقه سوم یه خونه یه ...ونِ سفید و تپلی زده بیرون! خلاصه میره زنگ میزنه میگه: بالام جان، مام همشهری هستیم، هوام گرمه، این درو بزن بیایم بالا بالاخره صواب داره! یارو میگه: برو بالام جان خدا روزیتو جای دیگه بده!‌ ما خودمان اینجا 5 نفریم، کانِ بچه داغ کردست گذاشتیم خونک شود
غم انگیزترین نقاشی تو دنیا
* به قزوینیه میگن غم انگیزترین نقاشی تو دنیا بكش!!!!!!!! یه ...ون بی سوراخ میكشه
حالا بـِکـِش
* قزوينيه ميميره, به علت عظمت معامله، هركار ميكردن نميتونستن تو قبر جاش بدن. دَست آخر ...ير آقارو ميبرن و ميکنن تو مقعدش و بعد هم خاکش ميکنن. چند وقت بعد زنش مياد پاي قبرش ميگه: مَرد يادته ميگفتم کلفته؟! حالا بـِکـِش
قزوین
* ژاپنی‌ها به قزوین میگن: تا تاشی توشه!!
سرباز قزوینی
* یه سرهنگ میره تو پادگان می بینه همه بدون شرت راه میرن میپرسه اینجا چه خبره میگه ن یه سرباز قزوینی فرار کرده براش تله گذاشتیم
داداشمه
* قزوینیه داشته تو یک خرابه یه پسره رو می...رده، یهو ماشین کمیته سرمی‌رسه. افسره بهش میگه: پدرسوخته! داری چه غلطی با بچه مردم می‌کنی؟! قزوینیه شاکی میشه، میگه: به تو چه، داداشمه
فتوای مراجع قم
* آخرین فتوای مراجع قم صادر شد :احتیاط واجب بر آن است که مسافر در قزوین نماز را نشسته بخواند
نفرین 2006
* نفرین 2006 : الهی تو قزوین بند کفشت وا شه
اونقدر شیرینه كه قاچ خورده
* یك هیئت از محققینِ كشورهای مختلف جمع شده بودن، در مورد ضرورت قاچ ماتحت برای بدن مباحثه میكردن. اول یكی از انگلستان میاد، میگه: این مشخصاٌ به منظور اینه كه ستون فقرات موقع نشستن راحت‌تر باشه. بعدی از آلمان بوده، میگه: این قاچ برای اینه كه عمل دفع راحت‌تر صورت بگیره. خلاصه هركدوم یك چیزی میگفتن، آخر نوبت قزوینیه میشه، با یك حال عاشقانه میگه: بالام جان، این كان اونقدر شیرینه كه قاچ خورده!!!
شیطون و قزوینی
* نزدیكهای آخرِ زمون، شیطون دیگه همه ملت دنیا رو گول زده بود، فقط مونده بود یك پیرمرد قزوینی. خلاصه یك شب شیطون همه بساط لهو و لعب و فسق و فجور رو میریزه تو یك چمدون، میره در خونة قزوینیه میگه: پدرجان، من یك مقدار تریاك فرد اعلا دارم، پایه‌ای باهم بكشیم؟ قزوینیه میگه: نه ببم جان، من اهل تلخكی نیستم. شیطون میگه: اتفاقاً دو بطر عرق خوبی هم دارم، یك پیاله بزنیم؟ قزوینیه میگه: نه ببم جان، من اهل آبكی هم نیستم. خلاصه هی شیطون بساط لهو و لعب ردیف میكنه: خانوم؟ فیلم سوپر؟ علف؟ قزوینیه هم میگه نه ببم جان، من اهلش نیستم. آخر شیطون شاكی میشه، میگه: جاكش پس تو اهل چی هستی؟! اهلش هستی ...ون من بگذاری؟! قزوینیه یهو گل از گلش شكفته میشه، میگه: آره ببم‌جان، اهلش هستم! خلاصه شیطون دولا میشه و قزوینیه یك دور اساسی درش میماله. بعد كه كارشون تموم میشه، شیطون خوشحال و خندان یك لیست بلند و بالا در میاره، اسم قزوینیه رو از توش خط میزنه، میگه: هاهاها! فقط تو مونده بودی كه گول نزده بودم، كه تورو هم گول زدم. قزوینیه هم با لبخند یك لیست بلند و بالا در میاره، اسم شیطون رو از توش خط میزنه، میگه: ببم‌جان تو دنیا فقط كان تورو نـ...رده بودم، كه ...ردم!!
مردم خیر
* ورامینیه و قزوینیه داشتن باهم گپ میزدن ، ورامینیه میگه: تو شهر ما رسمه مردم خــَـیر شب جمعه‌ها با یك سینی حلوا وامیستن جلو پیاده رو، هركی رد میشه یك انگشت میگیره و شیرین‌كام میشه. قزوینیه میگه: ببم جان، اتفاقاً ما هم تو شهرمون یك رسم شبیه این داریم. شب جمعه‌ها مردم خــَـیر با یك سینی وازلین وامیستن تو پیاده رو، هركی رد میشه یك انگشت برمیداره و كامروا میشه!!

قزوینی
جسد صدام
* سازمان ملل جسد صدام را برای عذاب بیشتر در بین شهدای قزوین دفن کرد
دعای بدرقه
* دعای بدرقه ی قزوینی ها:خودم پشتت خدا پناهت .
سازمان سنجش
* سازمان سنجش اعلام می كند كه هیچ قزوینی حق ندارد پشت كنكور بماند
کمک
* قزوینی یه بچه ای راتوی بمبست گیر می اندازه . بچه که می بینه راه فرار نداره شروع میکنه به داد زدن و کمک خواستن. قزوینی یه میگه : اگه بیان ، می آن کمک من. نه کمک تو!!!

جایزه تبرک
* جایزه تبرک در قزوین یک سال استفاده مجانی از حمید!!!
قزوينيه يه كيسه برنج تبرك ميخره درشو باز ميكنه ميگه اِ اِ اِ اِ اِ ..... پس حميدش كو؟؟؟؟؟؟؟؟


جايزه تبرك در قزوين ... يك سال استفاده رايگان از حميد.!!!!
جایزه ی بانک های قزوین:نفر سوم ۵کودک نفر دوم ۱۰کود نفر نفر اول کلید طلایی یک مهد کودک


به قزوینیه میگن یه خاطره خوب بگو یه خاطره بر..میگه:خاطره بد.شب بود بچه بودم..خاطره خوب:شب بود بچه بود


یه قزوینیه توی صف آخر نماز جمعه بوده، تو سجده آخر، یه کم زودتر از بقیه بلند میشه، یه دفعه با هیجان میگه: خدایا، تو چقدر رحیمی آخه بخاطر این دو رکعت نماز من لایق این همه نعمت نیستم


♣♣ سرخ پوستها موقع حمله به قزوين ميگن: آكومبا، بومبا، ياكومبا! وقتي كه از حمله بر مي‌گردند ميگن: نكن بابا، نكن بابا

♣♣ قزوينيا به فرهنگستان لغت فارسي اعتراض ميكنن كه چرا شما به "ن" ميگين نون ولي به "ك" ميگين كاف!!

♣♣ از یه قزوینی می پرسند کو ن چند حرف در جواب قزوینی میگه کو ن اصلا حرف نداره!
♣♣ سه كار غير ممكن: شاليكاري در قزوين، تشخيص هويت در رشت، آدم شناسي در اردبيل
♣♣ یه بچه تو قزوین گیر می‌افته، یه تاس بهش میدن و میگن: اگه 1 تا 5 بیاری ترتیبتو میدیم، میگه: اگه 6 بیارم چی؟ میگن: جایزه‌‌ات اینه كه یه بار دیگه باید تاس بنداری!


♣♣ قزوينيه داشته تو خونش ترتيب بچهه رو ميداده٬ بچهه هم حين عمل داشته باگلهاي قالي بازي ميكرده قزوينيه شاكي ميشه٬ميزنه توسر بچه ميگه:بالام جان٬دل به كار بده!
♣♣ یه بچه تو قزوین گیر می‌افته، یه تاس بهش میدن و میگن: اگه 1 تا 5 بیاری ترتیبتو میدیم، میگه: اگه 6 بیارم چی؟ میگن: جایزه‌‌ات اینه كه یه بار دیگه باید تاس بنداری!
♣♣ توی قزوین قیمت یك ساعت بازی بیلیارد 150 تومان است ولی قیمت یك ساعت تماشای بازی بیلیارد 3500 تومان!
♣♣ یه قزوینیه یه ک..ن میذاره تو ویترین قیمت می ذاره 2 میلیون تومان .میگن چرا اینقدر گرون؟میگه ماله یه خانوم دکتر بوده فقط باهاش می گوزیده
♣♣ قزوینیه . تو آینه یه نیگا به باسن خودش میکنه ....میگه .سالها دل طلب جام جم از ما میکرد ...وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد ...
♣♣ یه تهرانیه میره قزوین خونه دوستش . تا میاد زنگ خونه را بزنه .کار طرفو میسازنن!!!!!!!!!!!! باز تا میاد زنگ بزنه همین اتفاق میافته . چند بار این اتفاق میفته . عصبی میشه میاد از کوچه بیرون . میبینه اسم کوچه را نوشتن کوچه شهید دست غیب
♣♣ آخرین فتوای مراجع اعلام شد: احتیاط واجب در این است كه مسافر در قزوین، نماز را بدون ركوع و سجده بخونه!
♣♣ توی قزوین مسابقه كاریكاتور بوده، یه كاریكاتوریست تصویر باسن رو بدون سوراخ می‌كشه، قزوینیا به سه جرم توی دادگاه محاكمه‌اش می‌‌كنن:



♣♣ شجاع‌ترين مرد جهان كيست؟امام جمعه قزوين
♣♣ قزوینیه می میره روحش به سمت سوراخ لایه ازن پرواز میكنه! .
♣♣ می دونی قزوینیا چطوری شام می دن؟ صندلی میزارن منتها سفره را روی زمین پهن می کنند!!!




♣♣ بچه خوشگله موبایل بسته بوده كمرش، قزوینیه میبینه، میگه: واااای! ببم جان براش اِف‌اِف هم گذاشتی؟!!
♣♣ قزوینیه زن میگیره، شب عروسی برادره زنه بهش میگن: ببین آبجی! اگه این یه شب به تو گفت برگرد، بیا به داشت بگو تا دهنش رو سرویس كنم! زنه هم میگه باشه و میره سرِ خونه زندگیش. بعد از سه سال، یك روز زنه شاكی میاد پیش برادراش میگه: آقا داداش،‌ این بی‌غیرت دیشب به من گفت برگردم! یارو برادره خیلی شاكی میشه، قمه به دست میاد سراغ قزوینیه، میگه: مرتیكه بی ناموس! حالا به آبجی ما میگی برگرده؟! قزوینیه میگه: بالام‌جان یعنی ما بعد از سه سال حق نداریم بچه دار شیم؟!!!



♣♣ قزوینیه میمیره، اون دنیا به علت 70 سال بچه‌بازی مستمر میندازنش قعر دوزخ، پیش اژدهای دو سر! یك مدت میگذره طبقه‌های دیگه جهنم هی صدای آه و اوه و داد و بیداد می‌شنیدن. بالاخره دو سه تا از فرشته‌ها میرن پیش رئیس جهنم میگن: این بیچاره گناه داره، بگذار از پیش این اژدها بیاریمش بیرون. اونم میگه باشه. همچین كه در سلول قزوینیه رو باز می‌كنن، اژدهای می‌زنه بیرون، حالا ندو كی بدو! فرشته‌ها بهش میگن: ‌بابا خجالت بكش! آخه چرا داری در میری؟ اژدهای میگه: بابا این دهن منو سروریس كرده! الان دو ماهه گیر داده كه: بالام‌ جان تو كه دو تا سر داری، پس اونی كی كانت كجاست؟!!



♣♣ قزوينيه 7 جلد مثنوي مي نويسه اسمشو مي گذاره خسرو و فرهاد...
♣♣ يه عارف قزوينـــي ميگه: تا اميد هست، آرزو نخواهم كرد
♣♣ یه نفر رو کار یه زنه بود , یه دفعه شوهرش رسید یارو از پنجره پرید بیرون افتاد تو یه سطل آشغال بزرگ و کونش از سطل بیرون بود , یه قزوینی از اونجا رد میشد کون و دید رفت طرفش , یه دست بهش کشید و گفت: ببین این مردم چقدر اسراف میکنند این کون حالا حالاها کار میکنه
♣♣ قزوینیه عروسی میکنه توی کارت عروسیش می نویسه: آوردن اطفال الزامیست!!!!!!!!!!!!!
♣♣ به قزوینه میگن یه خاطره خوش تعریف کن! میگه: منو یه بچه و یک کوچه بن بست!! میگن یک خاطره بد تعریف کن: میگه: منو بچگیو یه کوچه بن بست!
♣♣ شعر و آهنگ عروسی در قزوین: " عزیزم بگو برمیگردی!!"
♣♣ یارو تیمساره از تهران میره اردبیل سركشی، می‌بینه همه جای شهر مامورین نیروی انتظامی شلوارا رو كشیدن پایین و قنبل كردن! یارو خیلی عصبانی می‌شه، میره پیش رئیس اون حوزه میگه:‌ خاك بر سرتون! این چه افتضاحیه؟!‌ چرا همه سربازا تو شهر كون برهنه قنبل كردن؟! یارو میگه: یواش قربان! یك قزوینیه از زندان فرار كرده،‌ ما براش تله گذاشتیم!!!
♣♣ قزوینیه تو بستر مرگ افتاده بوده، همه خانواده و دوست و آشنا دورش جمع می‌شن، میگن: حاج آقا، وصیتی نداری؟ قزوینیه با حال زار میگه: بالام‌جان..اوهو...‍وصیت می‌زنم...اوهو..اوهو... بعد ازمرگم...اوهو...جسدم رو بسوزونید...ازش پودر بچه درست كنید!!!
♣♣ قزوينيه ميگن: چرا توي سمينار شركت نكرديد؟ ميگه: بابا، سمينار كيلو چند؟ يه كنفرانسي، كنگره‌اي، كنفدراسيوني، چيزي بود خبرم كنيد!
♣♣ یه مدت مردم به روحانیت پشت میكنن،‌ قزوینیا همه میرن روحانی میشن!!!
♣♣ میپرسه: سفیده؟ یارو میگه: بله. میگه: بالامجان کان است؟! یارو میگه: نه جانم، کان نیست! قزوینیه میپرسه: وسطش چاك داره؟! یارو میگه: آره. میگه:آهااا! فهمیدیم..بالام جان کان است؟! یارو میگه: باباجان من كه گفتم نه! کان نیست! قزوینیه میگه: سوراخ داره؟! یارو میگه: نه. قزوینیه میگه:اَاا... بالام جان این چه کانیه كه سوراخ نداره؟!!!
♣♣ به قزوینیه میگن یه جمله عاشقانه بگو.... میگه: برگرد
♣♣ قزوینی با پدرش از تو قبرستون رد مشدن .پدرش یه چیزی از رو زمین بر می داره بوس می کنه میزاره کنار ...پسره میگه نان بود ...؟؟؟..پدرش میگه ..نه ...استخون کان بود .............
♣♣ جوایز بانک تجارت قزوین : 1. هفت پسر هفت ساله برای نفر سوم 2. 14 پسر 14 ساله برای نفر دوم 3. کلید طلایی مهد کودک برای نفر اول!!!
♣♣ تو قزوین داشتن در مورد انتخابات مجلس گزازرش تهیه می کردن، یارو گزارشگره ازیه پیرمرده بازاری می پرسه:به نظر شما با صلاحیت ترین کاندید این دوره کیه؟ پیرمرده می گه :بالام جان این روزا هر الف بچه ای مدعیه که کان دیده ، ولی تا حالامثل حسین آقا آمپول زن کان ندیده!!!!
♣♣ از قزوینیه می پرسن از کدوم بازیکن خوشت میاد ؟ میگه : از الیور کان!!!
♣♣ به قزوینیه میگن یه آهنگی بخون که خیلی باهاش حال می کنی، می گه:کبوتر بچه کرد ، کاش بودی می دیدی!!!
♣♣ قزوينيه يك كـون اساسي بلند كرده بوده و داشته واسه خودش خوش و خرم تو خيابون ميرفته كه يهو يك قزويني نااهل ديگه كـون رو ازش بلند ميكنه. قزوينيه خيلي شاكي ميشه، داد ميزنه: اي بي مروت.. اي بي دين و ايمون.. آخه اون كـوني كه تو ميكني حلاله؟!!
♣♣ یک قزوینی انگشتش میشکنه. سکته میزنه و میمیره!
♣♣ محبوبترينهاي قزوين: 1)محبوبترين خواننده: حامدحاکان 2)محبوبترين مکان:دُکان 3)محبوبترين ماشين: پيکان 4)محبوبترين فوتبالست: اّليور کان 5)محبوبترين سازمان: حمايت از کودکان 6)محبوبترين شهر: اردکان 7)محبوبترين حيوان: پليکان
♣♣ تو ماه رمضون قزوینیه یه بچه خوشگل گذاشته بوده جلو دوچرخش داشته خوش و خندان میرفته. رفیقش بهش میگه: اصغر! بالام جان بیخیال، ماه رمضونه! قزوینیه میگه: خودم میدونم بالام جان! منم اینو برا افطار میبرم!!!
♣♣ بچه قزوینیه صبح پامیشه به باباش میگه : بابایی، بابایی! مامان دیشب جایی میخواست بره؟ قزوینیه میگه: نه بابا‌جان. بچهه میگه: پس چرا هی بهش میگفتی برگردعزیزم، برگرد عزیزم!!
♣♣ روی دروازه قزوین نوشتن: پشت‌گرمی شما مایه دلگرمی ماست!!
♣♣ قزوینیه شب اول عروسی با خانومش میره تو حجله بعد میگه حرفای عاشقانه بزن زنش میگه تو شروع کن قزوینیه میگه باشه داداشت خوبه؟
♣♣ قزوینیه میره مسجد وقتی می رن رکوع سکته می کنه
♣♣ به دستور شهرداری قزوین در راستای زیبا سازی شهر از این به بعد زنگ منازل روی زمین نصب می شود
♣♣ قزوینیه بدجوری حشری شده بوده، میره وامیسته سركوچشون،‌ اولین بچه ای كه داشته رد میشده رو میكشه كنار، ‌شروع میكنه به كار خیر. بچه هم شروع می كنه به گریه و جیغ و داد. قزوینیه با خودش میگه: بگذار یكم باهاش حرف بزنیم،‌ سرش گرم شه، ‌صداش بخوابه. بر می گرده به بچهه میگه: بالام جان شما تو كدوم كوچه می شینید؟ بچه همینجور كه داشته گریه می كرده،‌ میگه: ...اِهه! ‌ تو همین كوچه ...اِهه!. . قزوینیه میگه:‌ بالام جان،‌ پلاك خونتون چنده؟ میگه: اِهه ..اِهه..پونزده.. قزوینیه میگه: اِ؟ بالام جان، كدوم طبقه؟ بچهه میگه: ..اِهه.. طبقه سوم. قزوینیه با تعجب میگه: اصغر؟ بابا تویی؟!! چرا مدرسه نرفتی؟!!!
♣♣ قزوینیه خیلی بچه باز بوده، فك و فامیل میگن زنش بدیم بلكن درست شه. خلاصه براش یك زنه خوشگل می گیرند. شب اول كه میره با خانوم تو حجله، وقتی لباساشون رو در میارند، ‌یهو قزوینیه همین جور خشكش می زنه. زنه می پرسه: چی شده؟ حالت خوبه؟ قزوینیه سرشو تكون میده، میگه: بالام جان! این ...ونی كه تو داری، داداشت دیگه چه ...ونی باید داشته باشه!!
♣♣ یارو میره قزوین و بر میگرده. ازش می پرسند: چی شد، بلایی سرت نیومد؟ كاریت نكردن؟ میگه: نه بابا خیلی هم خوب بود. ما رو بردن خونشون، بهمون غذا دادن، شب هم با هم نشستیم عرق خوردیم و خلاصه خیلی هم حال داد. بهش میگن: بابا خوب فكر كن ببین كاری باهات نكردن؟ یارو دوباره میگه: نه والله، هیچی نشد، من كه چیزی یادم نمیاد... آهان! فقط یك چیزیو من آخر نفهمیدم، من همیشه وقتی عرق میخوردم فردا صبحش سرم درد می‌گرفت، این دفعه نمیدونم چرا فرداش کونم درد میکرد !!!!
♣♣ قزوینیه به دوست دخترش می گه:حالا که هیچ کس خونتون نیست بیام پیشت؟دختره می گه:بیا ولی نمی تونی کاری کنی !می گه:مشکل داری؟می گه نه:اسهال دارم
♣♣ به قزوینیه می گن:چه روزی رو از همه بیشتر دوست داری؟می گه:روزی که دنیا کون فیکون می شه
♣♣ قزوینیه با زنش قهر می کنه شب زنه پشتشو می کنه بهش می خوابه قزوینیه می گه: چه کنم که بد چیزی رو واسه اشتی واسته کردی
♣♣ از یه قزوینی می پرسند کو ن چند حرف در جواب قزوینی میگه کو ن اصلا حرف نداره!

قزوینیه جلو آینه لخت میشه کون خودشو میبینه، میگه: یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم
حیوانات 5 دقیقه زوودتر زلزله رو میفهمند! اگه یه وقت فهمیدی ما رو بیخبر نزاری
يه قزوينيه يه پير مرد رو می بره مهد کودک مگه اينو واسه من خورد کنيد



یه روز یه قزوینیه بچشو میبره مدرسه به مدیر میگه اقا این بچه رو تربیت کنین .میگن مگه چی شده .قزوینیه میگه : برداشته رو بخاری عکس کون کشیده .هم انگشت من سوخته .هم دست داییش هم لب بابا بزرگش




یه قزوینیه یه بچه گرفته بود تو دستش و میدویدیه نفر ازش سوال میکنه چی شده میگه فردا امتحان بچه بازی دارم هنوز لاشم باز نکردم


جایزه ی بانک های قزوین:نفر سوم ۵کودک نفر دوم ۱۰کود نفر نفر اول کلید طلایی یک مهد کودک
به قزوینیه میگن یه خاطره خوب بگو یه خاطره بر..میگه:خاطره بد.شب بود بچه بودم..خاطره
خوب:شب بود بچه بود



اگه بين 4 تا قزويني تو يه اتاق گير افتادي چيكار ميكني..................؟؟؟؟ نميخاد فشار بياري تو كه كاري از دستت بر نمياد پس سعي كن بهت بدنگذره!!!!!

قزوينيه يه كيسه برنج تبرك ميخره درشو باز ميكنه ميگه اِ اِ اِ اِ اِ ..... پس حميدش كو؟؟؟؟؟؟؟؟

بچه قزوينيه به مامانش ميگه شبا كجا ميري بابا انقدر بهت ميگه برگرد؟!!

به قزوينيه ميگن شما انقدر باحاليد واسه خودتون قرباني هم ميكنيد؟؟ طرف ميگه بالام جان واسه ما اسم و فاميل فرق نداره

بچه قزوينيه به مامانش ميگه شبا كجا ميري بابا انقدر بهت ميگه برگرد؟!!


به قزوينيه ميگن شما انقدر باحاليد واسه خودتون قرباني هم ميكنيد؟؟ طرف ميگه بالام جان واسه ما اسم و فاميل فرق نداره!!!!!!


قزوينه به زنش ميگه بيا حرفاي عاشقونه بزنيم . خانومش ميگه اوكي اول تو شروع كن.......قزوينيه: داداشت خوبه عزيزم؟




تابلوهاي بين راهي در 5 کيلومتري شهرها... قم : لطفاً با وضو وارد شويد!... قزوين: لطفاً با رکو وارد شويد!... رشت: از غيرت خود بکاهيد!... آبادن: پاريس 5 کيلومتر!... تبريز: پايان تمام محدوديتها
قزوينه به زنش ميگه بيا حرفاي عاشقونه بزنيم . خانومش ميگه اوكي اول تو شروع كن.......قزوينيه: داداشت خوبه عزيزم؟

No comments: